یه بار شب بیست و دو بهمن بود
برف اومده بود سنگین
من خونه شما بودم
من بودم و تو
رفتیم از حیاط سینه پر برف اوردیم تو. نشستیم دم در حیاط تو یه صورت آدم برفی درست کردی. یادمه شکلش هنوز بعد ساعت ۹ که شد شروع کردیم دوتایی الله اکبر گفتن.
اون روزا، این روزا دور بود و محال ولی خب ما که نمیدونیم چی قرار پیش بیاد.
.
کاش بیشتر قبولت داشتیم
درباره این سایت